نابینای نوازنده
نویسنده:
ولادیمیر کارولنکو
مترجم:
سیف الدین همایون(گامایون)
امتیاز دهید
✔️ کورولنکو در داستان « نابینای نوازنده» منظره بسیار زیبای سرزمینهای جنوبی خاوری روسیه را که کودکی خود را در آنجا گذراند، توصیف کرده است.
سالها قبل در سرزمینی دور، در نیمه شبی خلوت و در خانواده ای ثروتمند نوزادی به دنیا آمد. این کودک در همان گریه اول خود با ترسی عجیب چشم به جهان گشود که هیچکس غیر از مادرش این موضوع را نفهمید. اما بعدها مشخص شد که کودک کور به دنیا آمده است. «پتروس» نابینا در حالی که به ساز نی و نواختن آن علاقه پیدا کرده بود به صدای پیانوی مادرش هم توجه نشان داد. در این میان داییاش «ماکسیم» نیز برای او از تاریخ و ادبیات و شعر سخن میگفت و او را آموزش میداد. پتروس رفته رفته به نه سالگی رسید و ضمن آن آموزشها زندگی پرتلاش و هدفمندی را آغاز کرد. دیگر کسی نابینایی او را حس نمیکرد، چون هنرهای او کمبودش را میپوشاند. روزی در چمنزاری کنار رودخانه نزدیک خانهشان به نی زدن مشغول بود که دخترکی نزدیک شد و میخواست با او آشنا شود. آشناییشان نیمه کاره ماند، اما بار دوم که همدیگر را دیدند، حرکات ناخودآگاه پتروس دخترک را ترساند و میخواست فرار کند، ولی در نهایت آن دو با هم دوست شدند. ماکسیم برای این که خواهرزاده نابینایش با دنیای جوانها بیشتر آشنا شود، به واسطه یکی از دوستان قدیمیاش گروهی از دانشجویان را به خانه دعوت کرد تا نابینای جوان با تجربههای آنان آشنا شود...
بیشتر
سالها قبل در سرزمینی دور، در نیمه شبی خلوت و در خانواده ای ثروتمند نوزادی به دنیا آمد. این کودک در همان گریه اول خود با ترسی عجیب چشم به جهان گشود که هیچکس غیر از مادرش این موضوع را نفهمید. اما بعدها مشخص شد که کودک کور به دنیا آمده است. «پتروس» نابینا در حالی که به ساز نی و نواختن آن علاقه پیدا کرده بود به صدای پیانوی مادرش هم توجه نشان داد. در این میان داییاش «ماکسیم» نیز برای او از تاریخ و ادبیات و شعر سخن میگفت و او را آموزش میداد. پتروس رفته رفته به نه سالگی رسید و ضمن آن آموزشها زندگی پرتلاش و هدفمندی را آغاز کرد. دیگر کسی نابینایی او را حس نمیکرد، چون هنرهای او کمبودش را میپوشاند. روزی در چمنزاری کنار رودخانه نزدیک خانهشان به نی زدن مشغول بود که دخترکی نزدیک شد و میخواست با او آشنا شود. آشناییشان نیمه کاره ماند، اما بار دوم که همدیگر را دیدند، حرکات ناخودآگاه پتروس دخترک را ترساند و میخواست فرار کند، ولی در نهایت آن دو با هم دوست شدند. ماکسیم برای این که خواهرزاده نابینایش با دنیای جوانها بیشتر آشنا شود، به واسطه یکی از دوستان قدیمیاش گروهی از دانشجویان را به خانه دعوت کرد تا نابینای جوان با تجربههای آنان آشنا شود...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/05/29
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نابینای نوازنده
متشکرم
من این کتاب را با ترجمه تهمینه مهربانی قبلا" خونده ام کتاب چذاب و آموزنده ای است.
این کتاب بنظر من نهایت پشتکار را نشان میدهد.
قدرت های آدمی و ویژگی های فردی او به خوبی بیان شده...
مسائل و ماجراهای این کتاب درس بزرگی ست به انسان امروزی تا پس از شکستی کوتاه دست از تلاش نکشد،چراکه هیچ موفقیتی بدون تلاش ،شکست و پشتکار رقم نخواهد خورد...
ممنون از جناب khar tu khar بخاطر اسکن و آپلود این کتاب زیبا و مفید...